سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منتظر عاشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

عقاید فراماسونری 2

  « خداوند نیز در آیه ی 102 سوره ی بقره درباره ی بنی اسراییل می فرماید:

وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَـکِنَّ الشَّیْاطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ....... و پیروی کردند از سخنانی که شیاطین در قلمرو سلیمان می خواندند وهرگز سلیمان به خدا کافر نگشت ولیکن شیاطین کافر شدند و سحر به مردم می آموختند ......»

 کتاب تفسیر نمونه درباره ی آیه ی 102 سوره ی بقره می نویسد:

از احـادیـث چـنـیـن بـر مـى آید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سلیمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى کرده، در محل مخصوصى نگهدارى کنند.

پـس از وفات سلیمان، گروهى آنها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند؛ بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند: سلیمان اصلاً پیامبر نبود، گروهى از بنى اسرائیل هم از آنها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.

هـنـگـامى که پیامبراسلام (ص ) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمى کنید که مى گوید سلیمان پیامبر است؟

این گفتار یهود، علاوه بر این که تهمت و افتراى بزرگى نسبت به  این پیامبر الهى محسوب مى شد، لازمه اش تکفیر سلیمان (ع ) بود.

به هر حال این آیه فصل دیگرى از زشتکاریهاى یهود را معرفى مى کند که پیامبر بزرگ خدا، سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گوید: « آنها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم مـى خواندند، پیروى کردند : واتبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیـمان ». سپس   قرآن   به   دنبال   این   سخن   اضافه مى کند: « سلیمان هرگز کافر نشد : و ماکفر سلیـمان ». او هـرگـز بـه سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پیشبرد اهداف خود استفاده نکرد، « ولى شیاطین کافر شدند، و به مردم تعلیم سحر دادند : ولکن الشیاطین کفروا یعلمون   الناس السحر ».

        علاقه ی افراطی به علوم طبیعی. تعداد زیادی از برندگان جوایز نوبل و دانشمندان علوم طبیعی، ماسون بوده اند. مانند: الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین، و ادوارد جنر کاشف واکسن آبله.   در این میان به نظر می رسد که علاقه و توجه افراطی ماسون ها به علم، برای پر کردن خلاء ناشی از کنار گذاشتن معنویت انجام می گیرد. البته لازم به ذکر است که در دین اسلام هم تأکید زیادی بر فراگیری علم و دانش شده است، اما از مسلمانان خواسته شده تا به   صورت معتدل (نه افراط، نه تفریط) به علم بپردازند و از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به خدا استفاده نمایند. بنابراین در اسلام، علم هدف نیست بلکه یک وسیله است، اما در فراماسونری علم خود یک هدف است.

        اعتقاد به قدرت برتر در ماسون صاحب درجه 33. گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت زیادی داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.

        اعتقاد به ساخت معبد سلیمان به عنوان پایتخت عقیدتی در بیت المقدس (Jerusalem  ) قبل از ظهور ضد مسیح (Antichrist  ) یا فرعون جدید (New Pharaoh  ) که منجی شیطانی ماسونهاست.

        اعتقاد به ظهور ضد مسیح (Artichrist   = دجال) یا فرعون جدید (New Pharaoh  ) در ابتدای (دهه ی اول)   قرن 21 و شروع حکومت جهانی شیطانی توسط او. (البته ممکن است که Antichrist  مورد نظر   خود ماسون ها، لزوماً شخص خاصی نباشد؛ بلکه ممکن است Antichrist مورد نظر ماسون ها، خود تشکیلات فراماسونری باشد.)

در هر حال جا دارد که در این قسمت به این نکته اشاره کنیم که گروه هایی مانند فراماسونر ها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان یک نماد برای مبارزه با ادیان استفاده می کنند . اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد قلبی به مسایل فرازمینی مانند خدا، فرشتگان،   شیطان و ... ندارند و معتقدند که تنها ماده وجود خارجی دارد. (اعتقاد به ماتریالیسم) اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی خود با مذاهب، از نماد (Baphomet) که مربوط به شیطان پرستان باستان است، استفاده نموده و از آن برای نشان دادن بی اعتقادی خود به عالم آخرت بهره می جویند. البته لازم به ذکر است که فراماسون ها و شیطان پرستان، خودشان نیز به این مسأله اعتراف کرده اند؛ تا آن جا که در بعضی از کتب شیطان پرستان، مطالب زیر به چشم می خورد

بدین ترتیب نتیجه   می شود   که    اعتقاد   و   مسلک واقعی    ماسون ها    و شیطان پرستان، بی دینی است و آن ها از الهه های ملل باستان،   بت ها   و شیطان، به عنوان نمادی برای دشمنی با مذاهب و ادیان استفاده می کنند.


عقاید فراماسونری

عقاید فراماسونری:

گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لا به لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت. نکته ی مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی بسیاری از عقاید ماسونی به طور کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات نیست. برای مثال شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اکثر گروه های ماسونی، شیطان را تقدیس می کنند. از جمله: اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان) و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده می شوند؛ با این اوصاف ما می توانیم بفهمیم که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند. اما هنوز نمی دانیم که چه عاملی آنان را به این تفکر سوق داده است. (البته این نکته تقریباً اثبات شده است که ماسون ها و شیطان پرستان به موجودی به نام ابلیس یا شیطان اعتقاد ندارند، بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند. در هر صورت، علت لجاجت بیش از حد آن ها با دین و اصرار افراطی آن ها بر بزرگداشت شیطان به عنوان نماد ضد دینی، کاملاً روشن نشده است.) نکته ی دیگر این که بسیاری از گروه های ماسونی شیطان پرست، الهه های ملل باستان را نیز ارج می نهند. از جمله: Isis   و   Osirisو... که این مطلب کاملاً اثبات شده است. اما ما نمی دانیم که چرا آنان خداوند یکتا را کنار گذاشته و هم شیطان و هم الهه های متعدد را بزرگ می دارند؟!

با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:

  •        ادعای روشنی بخش (Giver of light  ) بودن شیطان (Lucifer  )

        بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism  )

        اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا.

        بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و ... و احترام به عقاید جاهلی ملل باستان (Paganism ).

        اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز و شرک آمیز بودن عقاید آنها را توأماً نشان می دهد.

        اعتقاد فراوان به اومانیسم.

        اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسایل فرامادی.

        اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند. آیه ی 102 سوره ی بقره نیز اشاره به همین مطلب دارد.

ادامه دارد.....


شهید داوود حیدری

شهید داوود حیدری

داوود حیدری 

 شناسنامه / زندگینامه :

 

داوود، به سال 1342 در تهران در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش فردی نظامی بود. از این رو، خانواده اش همواره برای ماموریت، از این شهر به آن شهر می رفتند. داوود کلاس اول و دوم را در دبستان "طبسی" تهران گذراند. پس از آن پدرش به "اسلام آبادغرب" ماموریت یافت و او تا پنجم ابتدایی را در آنجا خواند. داوود دوره راهنمایی را در تهران، مدرسه "شهریار" پشت سر می گذارد و پس از آن برای ادامه تحصیل، وارد دبیرستان "اختری" می شود. تا کلاس سوم در این مدرسه به تحصیل پرداخته و پس از آن، به خاطر حضور در جبهه، مجبور به ترک تحصیل می شود. داوود، در شروع انقلاب، در دبیرستان مشغول تحصیل بود که با شور و اشتیاق انقلابی وارد جریان های انقلاب می شود و همدوش با دانش آموزان و دانشجویان به فعالیت می پردازد. در راهپیمایی ها و دیگر حرکت های مردمی حضوری جدی و پرتلاش می یابد و شب و روز خود را وقف انقلاب اسلامی می کند. چه شب ها که مادر با دل شوره و نگرانی به انتظار آمدنش چشم به در می دوزد. وقتی مادر از او می خواهد که در راهپیمایی ها و دیگر فعالیت های سیاسی شرکت نکند، در جواب او می گوید: "امروز حسین زمان کمک می خواهد و باید به یاری او بشتابیم. امروز روز عاشوراست و ایران هم کربلاست". وی چه روزها که با لباس خونین از تظاهرات به خانه باز می گردد و حدیث شهادت دوستانش را بازگو می کند. برای پخش اعلامیه های حضرت امام (قدس سره) در میان دانش آموزان از هیچ کوششی فرو گذار نمی کند.

داوود با شهامت و خستگی ناپذیر، در روزهای پیروزی انقلاب حضور می یابد. برادرش در این باره می گوید: "خانه ما نزدیک پادگان "جی" بود. روزهایی که پادگان ها در حال سقوط بودند، پادگان جی جزء آخرین پادگان هایی بود که سقوط کرد. چرا که از زمان حکومت نظامی، این پادگان فعالیت زیادی در سرکوبی مردم داشت. از این رو، مقاومت زیادی می کرد. انبار مهمات این پادگان منفجر شد و تا صبح 22 بهمن در حال انفجار بود و کسی جرات جلو رفتن نداشت.

من و داوود از ضلع غربی، وارد پادگان شدیم. خودش را به ضلع شرقی رساند که در آنجا درگیری شدت داشت. یک لحظه دیدم که دو قبضه اسلحه ژ3 و یک کلت در دستش است. خودش را به انبار مهمات رسانده بود. در تصرف پادگان خیلی شهامت و فداکاری از خود نشان داد. تا لحظه سقوط آن از پای ننشست. آن روز من شاهد بودم که چگونه رشادت و ایثار از خود بروز داد."

داوود حیدری برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، فعالانه به مبارزه با گروهک های ضد انقلاب قیام می کند. در مدرسه برای ایجاد تشکلی واحد برای انقلابیون جوان، انجمن اسلامی راه می اندازد. در عین حال از مطالعه و تحصیل باز نمی ایستد.

او به عنوان عضو فعال مسجد "امام جعفر صادق" (ع)"، جوانان محل را جذب مسجد کرده و برنامه های فرهنگی برای آنان ترتیب می دهد. کتابخانه مسجد را فعال نموده و در ترویج کتابخوانی نقش بسزایی ایفا می نماید. جوانان را به کوهنوردی می برد و در کوه نیز به مقابله علیه گروهک ها اقدام می کند. همچنین مدتی نیز به عنوان عضو فعال پایگاه مسجد "علی اکبر (ع)" فعالیت می کند و در آن پایگاه نیز با شور و علاقه، به اقدام های فرهنگی و نظامی همت می گمارد. پس از آن، جذب جهاد سازندگی شده و به فعالیت های عمرانی می پردازد. از سوی جهاد به کردستان اعزام می شود و در آنجا به مردم محروم خدمت می کند. یک بار نیز به عنوان جهادگر به سیستان و بلوچستان می رود. پس از شروع جنگ تحمیلی، به عنوان عکاس جنگی از سوی جهاد سازندگی، به جبهه های جنوب اعزام می گردد و در خرمشهر به شکار لحظه های ناب جنگ و دفاع رزمندگان مشغول می شود. در روزهای سقوط خرمشهر، یک بار به علت انفجار گلوله توپ، تعدادی از همرزمان داوود شهید می شوند و او هم بر اثر موج گرفتگی، بی هوش در میان شهدا می افتد. امدادگران به خیال آن که او نیز شهید شده است، او را همراه شهدای دیگر به سردخانه آبادان منتقل میکنند. حیدری پس از ساعتی به هوش می آید. به دلیل قطع برق سردخانه، تا صبح در کنار اجساد شهدا به سر می برد. امدادگران وقتی صبح در سردخانه را باز می کنند، او را زنده یافته و سریع به بیمارستان می رسانند. او پس از بهبود یافتن، به تهران باز می گردد و به پیشنهاد برادر بزرگش، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران درمی آید. این بار از سوی سپاه برای مقابله با دشمن، به جبهه "بازی دراز" اعزام می شود و در عملیات بازی دراز شرکت می کند. بخاطر ابراز شجاعت و لیاقت، در هفده سالگی به عنوان فرمانده دسته برگزیده می شود و در عملیات "مسلم بن عقیل" با همین مسوولیت شرکت می نماید. داوود در تهران نیز در جبهه ای مشکلتر به مقابله با گروهک منافقین می پردازد. یک بار به خانه یکی از آنان یورش برده و پس از گریز و تعقیب، او را دستگیر کرده و به پادگان "ولی عصر" تحویل می دهد. یک بار خودش در کوچه شان توسط یکی از منافقین ترور می شود. گلوله به کتف راستش اصابت می کند که بطور معجزه آسایی نجات می یابد. برادرش در این باره می گوید: "داوود سر کوچه منتظر ماشین بود که به پادگان برود. یک منافق از سر پیچ کوچه سر می رسد و به طرف او تیراندازی می کند. تیر به کتفش می خورد و استخوان آن را می شکند. داوود به زمین می افتد. منافق خودش را بالای سر او می رساند و می خواهد تیر دوم را به مغزش بزند، اما اسلحه گیر می کند. تا می خواهد اسلحه را آماده کند، زنان همسایه با داد و فریاد تو کوچه می ریزند و منافق از ترس فرار می کند.

" یک بار دیگر، به فاصله یک ماه از حادثه، دو بار توسط منافقی دیگر مورد هدف قرار می گیرد که این بار نیز جان سالم به در می برد.

داوود حیدری، برای عملیات "فتح المبین" خود را به جبهه می رساند و به عنوان فرمانده دسته، در این عملیات شرکت می کند و رشادت و توانمندی شایسته ای از خود نشان می دهد. او در عملیات "بیت المقدس" به عنوان فرمانده گروهان وارد عمل می شود و با فداکاری و ایثار سهمی را در آزاد سازی خرمشهر به خود اختصاص می دهد. پس از پایان عملیات، در خرداد ماه 1361 برای کمک به مردم مظلوم لبنان عازم آنجا می گردد و مدت چهار ماه در آنجا به عنوان مسوول روابط عمومی به خدمت می پردازد. داوود، پس از بازگشت از سوریه و لبنان، در تیپ سیدالشهدا (ع)، به عنوان فرمانده گروهان گردان "قمربنی هاشم" به فعالیت مشغول می شود. با همین مسوولیت در عملیات "والفجر مقدماتی" حضور می یابد. در عملیات "والفجر 2" به عنوان فرمانده گردان "علی اصغر (ع)" در ارتفاعات "حاج عمران" حماسه می آفریند. در این عملیات از ناحیه پای راست بر اثر اصابت تیر زمانی، سخت مجروح می گردد. گلوله، استخوان پا را خرد کرده و عصب سیاتیک را قطع می کند. پزشکان معالج پس از چند عمل جراحی از معالجه پای او قطع امید می کنند و مدتی در خانه بستری می شود. او که تحمل دوری از جبهه را نداشت، پیش از شروع عملیات "خیبر"، خودش را با عصا به جبهه می رساند، اما شهید "رستگار"، فرمانده وقت لشگر 10 سیدالشهدا (ع) او را بزور به تهران باز می گرداند.

از عملیات خیبر تا عملیات "بدر" با پای معلول در آموزش عملیات هوابرد و چتربازی شرکت می جوید و با کسب بالاترین امتیاز، دوره را به پایان می برد.

داوود حیدری برای شرکت در عملیات بدر، خود را به جبهه می رساند و به عنوان معاون گردان "میثم" در لشگر 27 حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور می یابد. پس از عملیات بدر، دوباره از سوی لشگر 10 سیدالشهدا (ع) دعوت می شود. او در عملیات والفجر 8 با مسوولیت فرماندهی گردان "زهیر" به عنوان "خط شکن" از محور "دریاچه نمک" به دشمن یورش می برد و با موفقیت خط را تصرف و تثبیت می نماید. در عملیات "کربلای 1" گردان او به عنوان خط شکن وارد عمل می شود.

حیدری در عملیات "کربلای 5" حضوری ایثارگرانه می یابد و با رشادت به هدایت نیروهای تحت امرش می پردازد. گردان او در این عملیات، سه بار بازسازی شده و هر بار به عنوان خط شکن در محور "پرورش ماهی"، "نهر جاسم" و "شهرک دوعیجی" خطوط دشمن را درهم می شکند و با موفقیت محور را تثبیت می نماید. در عملیات از ناحیه پهلو زخمی و به بیمارستان منتقل می شود. اما با سرم از بیمارستان خودش را به جبهه می رساند و با جراحت سنگین، به هدایت نیروهای تحت امرش می پردازد. بخاطر آن همه رشادت و پایمردی، از سوی آیت الله هاشمی رفسنجانی تقدیر می شود. حیدری در عملیات "کربلای 8" به عنوان فرمانده تیپ وارد عمل شده، به هدایت رزمندگان مشغول می شود. او فردی مومن و پارسا، متواضع و فروتن بود. به صله رحم اهتمام می ورزید و گشاده رو، باصفا و صمیمی می نمود.

او عاشق جبهه و رزمندگان بود و در هیچ شرایطی حاضر نبود دست از جبهه و جهاد بردارد. یک بار از پای سفره عقد برخاست، چرا که خانواده عروس شرط کردند که او به جبهه نرود، اما او تن به وصلتی که پای او را پشت جبهه بند کند، نداد و از پای سفره عقد یکراست به جبهه رفت.

فردی شجاع و باشهامت بود. یک بار در یکی از عملیات ها، همراه یکی از نیروهای خود برای آوردن جنازه شهیدی خطر می کند و تا قلب دشمن نفوذ کرده و جنازه را به پشت جبهه منتقل می کند.

سخت پایبند ولایت فقیه بود و حضرت امام (قدس سره) را با تمام وجودش دوست می داشت. نماز اول وقتش ترک نمی شد و به شرکت در نماز جماعت مقید بود. با دعا و قرآن مانوس بود و قبل از شروع هر عملیات برای نیروهایش دعای توسل برگزار می کرد. در برابر مشکلات پایداری و استقامت می نمود. به مستمندان و محرومان، همچون مولایش علی(ع) در خفا و پنهانی کمک می کرد.

شهید داوود حیدری، پس از مدت ها مجاهدت و تحمل رنجهای فراوان، در عملیات "کربلای 8" بر اثر اصابت "خمپاره 80" عاشقانه و پرشور به شهادت رسید. او همچون مولایش حسین (ع) سرش از تن جدا شد. مانند علمدار کربلا دستش قطع شد و چونان حضرت زهرا (علیها سلام) با پهلوی شکسته به عروج عاشقانه شتافت و در میهمانی کروبیان حضور یافت.

 

خاطرات :

 

خاطره 1

ماه محرم بود و ایام عزاداری کربلاییان. من داوود را از همان کودکی به مجالس عزاداری آقا اباعبدالله ...(ع ) می بردم. خوب یادم است هر وقت نوحه خوانان اسم امام حسین (ع) را می آوردند، او آرام و محزون گریه می کرد. خیلی دلم می سوخت اما هر چه اصرار می کردم که دیگر بس است، او باز هم می گریست. داوود آنقدر کوچک بود که نمی توانست ماجرای کربلا را در کند. یکبار گفتم: "تقصیر بزرگترهاست. نباید غصه های کربلا را برای بچه هایی با این سن تعریف کنند." و او قاطعانه گفت: "کسی چیزی برای من تعریف نکرده است من خودم هر وقت اسم امام حسین(ع) را می شنوم، دلم می گیرد و غمگین می شوم." برایم خیلی عجیب و غیرمنتظره بود که کودکی به این سن آنقدر زیبا و عاشقانه از امامش حرف بزند. عشق حسین و کربلا همواره در نهاد داوودها شعله ور بوده است.

 

خاطره 2

آقای سلیمی از جیب شلوار آن بنده خدا کارت شناسایی اش را بیرون آورد و پشت روی آنرا نگاه کرد. سپس روی ورقی که به پوشه آبی رنگ سنجاق شده بود نوشت: "داوود حیدری - خبرنگار جنگ" و به سراغ شهید بعدی رفت و در آخر لیست را به دستم داد و مرا راهی کرد. جاده پر از دست انداز و پستی و بلندی بود و دشمن بی وقفه خمپاره می زد و من برای در امان ماندن از ترکش و خمپاره، فرمان را محکم گرفته بودم و با هراس و شتاب دنده عوض می کردم. در همین حال ناگهان صدایی به گوشم رسید. آمبولانس را نگه داشتم. فکر کردم خیالاتی شده ام به همین خاطر اتومبیل را دوباره روشن کرده و به راه افتادم. اما دوباره همان صدا را شنیدم: "من را کجا می بری حاجی؟! حاج آقا با شما هستم ...." از ترس خشکم زده بود. دور و برم را نگاه کردم. آن شهید خبرنگار نیم خیز شده بود و از پشت شیشه مرا نگاه می کرد. آنقدر متعجب و وحشت زده بودم که بدون هیچ عکس العملی فقط به آن بنده خدا نگاه می کردم، مرا کجا می بری؟ بعد از مدتی با لکنت گفتم: "تو ...زنده ای؟! ...." و او پاسخ داد: "بله می بینی که هنوز زنده ام الان هم باید برگردم پیش بچه ها" خندیدم و گفتم: "خدا به تو رحم کرده است. دیشب در سردخانه

بودی اما خوشبختانه برق قطع بود. خدا کمکت کرد و الا ...." داوود اصرار کرد: "حالا که حالم خوب است، کمکم کن برگردم خط (عقب) خواهش می کنم." بالاخره با اینکه زخمی بود راضی ام کرد که به خط عقب برسانمش و او دوباره فعالیت خود را آغاز کرد.


نحوه اوج گیری فراماسونری

نحوه ی اوج گیری فراماسونری

 همان گونه که دیدیم، منشاء فراماسونری به زمان مصر باستان و فراعنه   باز می گردد. سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه این تعالیم به آمریکا و اروپای این دوران راه پیدا کرد و چگونه اوج گرفت؟

با مرور در سیر فراماسونری خواهیم دید   که   عامل   گسترش،   بنی اسرائیل بوده است. ترتیب وقایعی که به اوج گیری فراماسونری منجر شدند، عبارتند از :

1 – افول قدرت مصر و نابود شدن فرعون با خواست خداوند متعال و به دنبال رسالت حضرت موسی (ع).

2 – مهاجرت بنی اسرائیل از مصر به فرمان خدا به همراه حضرت موسی (ع) و ساکن شدن آنان در صحرای سینا.

3 – گوساله پرستی بنی اسرائیل و سپس بازگشت مجدد به دین خدا: به دنبال تأخیر چند روزه ی حضرت موسی (ع) که برای دریافت پیام خدا، به کوه طور رفته بودند، بنی اسرائیل شروع به پرستش گوساله ی سامری کردند و حضرت موسی پس از بازگشت، این گوساله را از بین بردند و بنی اسرائیل دوباره خداپرست شدند.

 4 – پس از درگذشت حضرت موسی(ع)، پیامبران دیگری نیز   به   سمت   قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند که هیچکدام قدرت حضرت موسی(ع) را نداشتند، در نتیجه قوم بنی اسرائیل به تدریج شروع به ترویج تعالیم ماسونی مصری کردند. در واقع عده ای از آنان قبلاً این تعالیم را در مصر فراگرفته بودند.

5 – ترویج تعالیم ماسونی در بین بنی اسرائیل و اضافه شدن تعالیم شرک آمیز فلسطینیان باستان (نه اعراب فلسطینی) به تعالیم مصری و شکل گیری تعالیم مختلط با نام کابالاKabbalah=Cabbalah=Qabalah).)

6 – حکومت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) در اوج قدرت بنی اسراییل و توقیف وسایل جادوگری توسط حضرت سلیمان (ع).

7 – وفات حضرت سلیمان (ع) و بازپس گیری وسایل جادوگری از سوی جادوگران و تهمت جادوگری به حضرت سلیمان (ع) از جانب مردم بنی اسراییل.

 8 – ادامه ی ترویج کابالا (Qabalah  ) توسط جادوگران و کاهنان معابد.

9 – تسخیر اورشلیم به دست رومیان: به این ترتیب بنی اسرائیل توانائی حکومت بر خود را از دست دادند و تحت سلطه ی رومیان درآمدند.

 10 – ظهور حضرت عیسی(ع) و آزار رساندن یهودیان به ایشان.

 11 – ظهور حضرت محمد(ص) که ایشان هم از آزار بنی اسرائیل در امان نبودند.

 12 – فتح اورشلیم به دست ایرانیان که در زمان رسالت حضرت محمد (ص) اتفاق افتاد.

 13 – باز پس گیری اورشیلم توسط رومیان.

 14 – فتح اورشلیم به دست مسلمانان. از آن پس نام آن شهر به « بیت المقدس » تغییر یافت.

 15 – جنگ های صلیبی و رد و بدل شدن بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان.

 16 – در پی اشغال قدس توسط صلیبیان، بسیاری از شوالیه ها و سربازان در قدس ساکن شدند. عده ای از این شوالیه ها، مأمور نگهبانی از معابد مخصوصآً معبد موسوم به معبد سلیمان شدند که اینان شوالیه های معبد نامیده می شدند. در نتیجه ی این مجاورت و نزدیکی شوالیه ها با کاهنان یهودی معبد موسوم به معبد سلیمان، آنان به تدریج تعالیم ماسونی را از یهود یاد گرفتند.

  17 – بازپس گیری بیت المقدس توسط مسلمانان و فرار صلیبیان و شوالیه های معبد به اروپا.

  18 – با فرار شوالیه های معبد، تعالیم ماسونی کابالا توسط همین شوالیه ها به اروپا راه یافت.

  19 – به دلیل ماهیت شیطانی تعالیم کابالا و مغایرت آنها با تعالیم کلیسا، واتیکان در صدد مجازات و مقابله با شوالیه های معبد برآمد و بسیاری از آنها را اعدام کرد.

  20 – مهاجرت شوالیه ها به اسکاتلند (در آن زمان پادشاه اسکاتلند از واتیکان تبعیت نمی کرد) و شروع ساخت اولین لژ فراماسونری مخفی در اروپا با نام لژ « وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » که امروزه نیز به فعالیت خود ادامه می دهد و از جمله قویترین و مهمترین لژها در اروپای امروز نیز می باشد.

  21 – آغاز فعالیت رسمی ماسون ها در اروپا با ساختن لژهای متعدد در قرن 18. با کم رنگ شدن نقش و قدرت مذهب در قرن 18، فراماسونها فعالیت رسمی خود را آغاز کردند. به تدریج با کاهش سختگیری   واتیکان   و   توسعه ی پروتستانیسم در اروپا، فراماسون ها فعالیت خود را افزایش داده و لژهای زیادی را در سراسر اروپا ساختند؛ البته تمام آداب و رسوم فراماسونها کماکان مخفی و پنهانی صورت می گرفت. زیرا تفکر اکثر مردم اروپا در آن زمان مذهبی بود و در صورت علنی شدن عقاید فراماسونری، حیات این لژها به خطر می افتاد.

 22 – با استقلال آمریکا در سال 1789، اولین دولت با ارکان ماسونی شکل گرفت.

 23 – تأسیس سازمان ملل متحد با آرمانهای ماسونی در سال 1945.

 24 – شکل گیری   اسرائیل   در   سال   1948   به عنوان   آخرین   بازوی   اجرایی فراماسونری.

 25 – در سیر تاریخی فراماسونری و روند پیشبرد اهداف، به سال 2006 می رسیم.

جنگ با حزب الله در سال 2006 برای رسیدن به چند هدف مهم انجام شد: تشکیل حکومت نیل تا فرات سلیمان و استارت برای پروژه های (Apocalypse   = آخرالزمان، و Armageddon   = جنگی که صهیونیست ها   ادعا   می کنند   جنگ آخرالزمان است.) خوشبختانه این پروژه ها موقتاً ناتمام مانده است.

 26 – و اقدام اخیر، کشمکش لفظی با ایران . چرا که ایران   بزرگترین   دشمن فراماسونری در جهان است. در حال حاضر در تمامی کشورهای جهان، یا قدرت در دست ماسون هاست و یا آن کشور تحت تأثیر کشورهای ماسونی است. برای مثال در کشورهای همسایه، کشور ترکیه دارای لژهای ماسونی است و کشور عربستان هم که عاری از لژ است، تحت تاثیر آمریکا و اسراییل (دولتهای با ارکان ماسونی) می باشد.

 27 – ... و الله العالم.


منشا فراماسونری

   منشأ فراماسونری

فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.

شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:

1 – نقوش اهرام، مجسمه های ابوالهول و همچنین نوشته های هیروگلیف در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.

 

2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه: (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری)

 

3 – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت   و   نماد « چشم جهان بین :All seeing eye   » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به   یکی   از   خدایان   مصر   باستان بوده است.

 4 – « ستاره ی شش گوش » علامت و نماد بحث برانگیز فراماسونها.

 

این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و.... است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است. در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه اسلامی، این تعادل مخلوق خداوند یکتاست. امّا در مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم ایجاد کرده اند. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis     و Osiris  ، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.

نکته ی عجیبی که وجود دارد، این است که شیطان پرستان نیز علامت مذکور را قویترین علامت خود می دانند و از آن در مراسم شیطانی خود استفاده می نمایند. در کتاب « Web of Darkness   : شبکه ی تاریکی » اثرSean Sellars   (شیطان پرست معروف) در زیر این علامت نوشته شده است :

« این   علامت،   قوی ترین   علامت   در   شیطان پرستی   است.    ستاره ی شش گوشه از شش ضلع، شش گوشه (زاویه) و شش مثلث کوچک   درست شده است که معرّف عدد 666 می باشد. »   این عدد در بین مسیحیان و   نیز شیطان پرستان عددی ویژه   و خاص است و نشان دهنده ی دجال یا   Antichristمی باشد.

هدف اصلی شیطان پرستان و فراماسونها به حکومت رساندن Antichrist   است؛ به همین دلیل است که ستاره ی شش گوش، بهترین و قوی ترین نمادشان محسوب می شود.

 در ادامه در کتاب نوشته شده است که حتی کلمه ی « hex   »   که در زبان انگلیسی به معنی نفرین و تلاش برای آسیب رساندن می باشد، از کلمه ی « HEXAGRAM  : ستاره ی شش گوش » گرفته شده است. »

5 – افسانه ی ایزس (Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند. همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.

 6 – علامت آنخ (Ankh) که نماد Isis است و در لژهای ماسونی به کار می رود.این علامت امروزه به عنوان سمبل جنس زن و نشانه ی فمینیست ها (Feminists) نیز به کار می رود. رواج تفکر فمینیستی در جهان نیز مشکوک بوده و احتمالاً توطئه ای از جانب ماسون ها می باشد. (فمینیسم دیدگاه تساوی حقوقی زن و مرد اسلام و سایر ادیان الهی را قبول ندارد و به بهانه ی احقاق حقوق زنان، در جهت اهداف استعماری قدم برمی دارد.)

 7 – ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است.

 توجه کنید که Obelisk ها دقیقاً به شکل فوق می باشند و به صورت ستون سنگی منشوری شکل هستند که سطح مقطع مربعی دارند و در انتهای آن ها نیز همیشه هرم وجود دارد. بنابراین بناهایی که ویژگی های فوق را نداشته باشند، Obelisk محسوب نمی شوند.

ادامه دارد.........

 


فراماسونری چیست؟

فراماسونری چیست؟

می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است.

کلمه ی ماسون (mason  )   یعنی بنّا، فراماسون (Freemason  ) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که:   «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» 

کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن، در این زمینه چنین می گوید:   « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی   مانند   سلحشوران اورشیلم،  سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات   مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند   که   از   باشگاه رم ،    سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی   تا   سرسلسله ی   توطئه گران،   یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. » 

   یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری چون ( Illuminati = روشن ضمیران، روشن فکران ) و ... دارند. اکثر گروه های نامبرده ، گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر این گروه ها با وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند. اسامی که به این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati، The Committee of 300،Masonry و Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry و Masonry به طور خاص، منظورمان اعضای گروه های دیگر نیز   به   طور   عام می باشند. چرا که این گروه ها همگی عقاید و اهداف مشترکی دارند.


دلم ترک خورده است

غزال ناز غزل ها دلم ترک خورده است

قسم به عشق مسیحا دلم ترک خورده است

تو مثل پنجره روشن، شبیه دریاها

کویر هستم و تنها، دلم ترک خورده است

چقدر گریه کنم تا قفس فرو ریزد؟

امید یخ زده حالا دلم ترک خورده است

مرا به سمت کدورت مبر که میمیرم

ز هر کدورت بی جا، دلم ترک خورده است

بخوان به نام حقیقت، غزل که غمگینم

شکسته حنجره دردا، دلم ترک خورده است

نمک به زخم دلم پاش، هر چه بادا باد

ز بغض آدم و حوا، دلم ترک خورده است


ای کاش این دل جای خوبت را بلد بود

 

زیباترین دیشب درونم جذر و مد بود

ذهنم اسیر خاطرات خوب و بد بود

من نرم تر از آب، دنبال تو بودم

افسوس، سنگی بین ما انگار سد بود

از تو پرم، اما نمی دانم کجایی

ای کاش این دل جای خوبت را بلد بود

یک سیب چیدم از درخت آرزو ها

دستان تو، آنروز ، آری بی سبد بود

احساس من، آنروز هنگام وداعت

زیباترین احساس تا روز ابد بود.

 


شهید سید ابراهیم میر کاظمی

شهید سید ابراهیم میر کاظمی

سیدابراهیم میرکاظمی

شناسنامه / زندگینامه :

ستاره های زیبا در آسمان چشمک می زدند میرکاظمی چشم به ستاره ها دوخته بود او به انتظار نشست اضطراب سراپایش را فرا گرفته بود اضطراب شیرین پدر شدن، ناگهان صدای گریه نوزاد در فضای خانه طنین انداز شد و ستاره ای از نوادگان سبز رسالت در سال 1334 در شهرستان اسفرجان قدم بر عرصه هستی نهاد هنوز یک سال و نیم بیشتر از سنش نگذشته بود که چون جدش حسین بن علی (ع) گرد بی مادری بر چهره اش نشست و سید ابراهیم در غم از دست دادن مادر اشکها ریخت، 7 ساله بود که قدم در راه کسب علم و دانش نهاد و تا اخذ مدرک دیپلم ادامه تحصیل داد، سپس برای انجام خدمت نظام وظیفه در سال 1355 به کشور عمان اعزام شد چندی بعد به ایران بازگشت و در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی سید زندان را بر آلوده کردن دست خویش به خون بیگناهان ترجیح داد و به علت نافرمانی و عدم مقابله با مردم انقلابی گرگان روانه زندان شد. بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی جهت مقابله با ضد انقلاب کردستان با گروه شهید چمران همراه گشت .در اوایل آغاز جنگ تحمیلی به جمع سبزپوشان دشت شقایق سپاه پاسداران پیوست و مسؤولیت عملیات سپاه شهرضا را عهده دار شد.شور و اشتیاق درونی سید، او را به عرصه های عشق و شور کشاند و سخت کوش در عملیات های ثامن الائمه و طریق القدس شرکت کرد و مجروح گشت او سرزمینهای آتش خیز آبادان، بستان، شوش و دزفول را عرصه دلاوریهای خود ساخت.این کبوتر عاشق که عاشقانه بال و پر گشوده بود تا از عبور تندباد و در پیوستن به معبود از دیگران پیشی بگیرد .در جریان عملیات فتح المبین در حالی که فرماندهی تیپ را بر عهده داشت در سن 27 سالگی به آسمان پر کشید.

وصیت نامه :

 ما به یاری خدا و رهبری امام (ره) همه ابرقدرت ها را به زیر می کشیم و از جانمان می گذریم تا از اسلام دفاع کنیم به حسین (ع) می گوئیم اگر روز عاشورا در کربلا نبودیم تا دین خدا را یاری کنیم امروز به ندای فرزندت پاسخ می دهیم و از اسلام دفاع می کنیم.

 خاطرات :

 خدمت سربازی

پس از اخذ مدرک دیپلم در سال 1355 به خدمت سربازی رفت، سید با رژیم منحوس ستمشاهی میانه ای نداشت و دائم در حال نافرمانی و سرپیچی از دستورات افسران بود، در اوایل خدمتش او را جهت مبارزه با آزادی خواهان عمان به عمان فرستادند اما پس از مدت کوتاهی او به کشور بازگشت هنگامی که علت این امر را از او سوال کردیم سید در پاسخ گفت:«من در عمان حتی یک گلوله هم به سمت چریک های آزادیبخش شلیک نکردم و به همین دلیل مرا توبیخ کرده و به ایران فرستادند.»سپس او را به گرگان اعزام کردند تا در مقابل مردم انقلابی ایستادگی کند.اما او با نهضت خمینی موافق بود لذا زندان را بر آلوده کردن دست خویش به بیگناهان ترجیح داد ولی در زندان بیمار شد و توانست از فرصت استفاده کند و از آنجا فرار نماید.

راوی:ابراهیم باقری